بسم الله

۱۰ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

خادمی هیئت؛ لوازم مورد نیاز

سه شنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۳، ۰۶:۴۷ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم
و بذکر مولانا صاحب الأمر والعصر عج

8. ...
7. چای، به مقدار کافی (قند هم بود، چه بهتر).
6. شعر و دمی برای ذکر گرفتن با هم راه، یا هم راه ها (موبایلی با امکان بالفعل برای پخش صوت های محمود کریمی، یا... هم جای کار دارد).
5. هم راه ی، برای کار خدمات و تدارکات.
4. نیابت.
3. وضو.
2. نیت.
اما 1. ...

1. ... و 8. ... اش با خودتان.

یا علی

29/9/89

تنهاتر شدن؛ جدایی از بهانه ها

سه شنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۳، ۰۶:۴۶ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم
و بذکرمولانا صاحب الأمر والعصر عج

بعد از مدت ها نشستن و تلاشی برای تنهاتر شدن نکردن، همه ی هست و نیستت، با نشانه ای، و به بهانه ای، بلندت می کند؛ و آن گاه، همان بهانه را هم از تو می گیرد؛ که تنهاتر شوی!
این گرفته شدن آن بهانه، می شود نشانه ای برای گام بعدی تنهاتر شدن؛ و عبور از آن، زمینه ساز بهانه بعدی برای بلند شدن.
و آن بهانه... فی امان الله، و نقطه.
سرِ خط...
 
...وقت بسم الله ی دوباره است...

---------------------
این نوشته پاره ایست از مجموعه یادداشت هایی پراکنده درباره رشد. و در این یادداشت ها، تنهاتر شدن سنجش و معیاریست برای رشد.

یا علی

29/9/1389

بسم الله الرحمن الرحیم
و بذکر مولانا صاحب الامر و العصر عج


دیشب توفیق داشتم مسجد ارگ پامنبر حاج آقا میرباقری بشینم. بحث حول محبت و ولایت بود. یه اشاره داشتن به روایت "المرءُ مع من احبّ" و اینکه همراهی محبوب فقط جسمی نیست، که محبت محبوب در وجود محبّ، خود حضور محبوب هست در محبّ. اینه که اونجا که به معصوم فرمودند محبّین شما گناهکارند و فاسق، معصوم می فرماند نگید فاسقند، بگید فاسق العملند؛ از خودشان تبرّی نجویید، از عملشان تبری بجویید.

 گناه که می کنی آن گناهت خروج از دارالولایه است و قطع از شجره طوبی، و خروج از عهدی که با خدا برای وصل بودن به ولایت و محبتش به حکم "والذین ینقضون عهد الله من بعد میثاقه ویقطعون مآ امر الله به ان یوصل ویفسدون فی الارض (آیه 24 سوره مبارکه رعد)" بسته ای. لذاست که فرمودن شب که برای گناهانت اسغفار میکنی، کنارش حتما برای تحکیم اتصالت، صلوات و لعن و عهدت را هم تجدید کن.
ا
نسان به حکم "واعتصموا بحبل الله" امر شده به اعتصام به حبل که همان ولی امر است. تو معتصم میشی و او عصمت میده.

قضیه ی آب قلیل هست که با یک تماس با نجس العین خودش هم نجس میشه؛ اما وقتی اندکی متصل شد به آب کر، اگر نجس العین رو توش هم بندازی، هرچند عین نجاست پاک نمیشه، ولی اون آب قلیل سابق هم نجس نمیشه. اگر وصل باشی شیطان هرچه کنه نمیتونه. ولی یک لحظه که قطع بشی،... این ماییم که گاهی از دارالولایه خارج میشیم و وارد در دارالطواغیت.

مثل گناه هم مثل نجاست مثل خون که روی دست ریخته، وگرنه خود دست نجس نیست و اصل طاهره. بشویی اش پاک میشود. لذاست که تا وقتی رهات نکردن و محبت داری، غم و بلا بهت میدن که پاک و طاهر بشی.

اما انجا که اصلت قطع شد، و شدی کافر، دیگه خودت  میشی عین نجاست و هرکار کنی پاک نمیشی، مگر دوباره وصل شدن.
 
اما گاهی پاک شدن سختتره. معصوم میفرمان که همه گناهان سخته اما مال حروم یا لذت حروم یا ... که شده گوشت، خیلی سخته. چون بهشت دارالولایه است اون گوشت جاش آونجا نیست، قبلش با بلا و عذاب پاکش میکنن. معصوم میفرمان که اون گوشت رو با غصه آبش کنید، تا جایی که پوست به استخون بچسبه و گوشت از نو رویش کنه؛ این میشه استغفار.

حضرت آدم(ع) بعد از ماجرای میوه 30روز روزه گرفتن تا اثرش پاک بشه، لذا انسان 30روز روزه میگیره. نقل از سید بن طاووس هست که در روزه گوشتی که آب میشه گوشت حرومه، نه گوشتی که از سهم ولایت و امیر المومنین(ع) است.

امیر در لغت کسیه که توشه قومش رو فراهم میکنه. مومن  هم کسیه که امیرش امیرالمؤمنین(ع) هستش.

*****
یه نکته هم توی حاشیه:
حاج آقا نقل کردن از روایت مربوط به پرسش پیامبر -صلی الله علیه و اله- که کی هر شب تا صبح عبادت میکنه؟ کی کل سال روزه است؟ کی هر شب ختم قرآن میکنه؟ و حضرت سلمان که پاسخ میدادند که این کار رو میکنن. منافقین شاکی شدن و ادعا کرد حضرت سلمان دروغ میگه وما دیدیم نمیکنه.حضرا از سلمان میپرسند و سلمان پاسخ دادن که هر شب 3 مرتبه قل هو الله میخوانند که میشود یه ختم قرآن.بعد هم با وصو میخوابند. هر ما هم 3روزخاص رو روزه میگرند که اون سه روز که حاج آقا هم خیلی توصیه کردند به اینکه اون 3روز در ماه رو روزه بگیریم، بخصوص جوونا، که نتیجه روزه 5شنبه اول و آخرماه بعلاوه 4شنبه وسط ماه میشه روزه کل ماه، و نتیجش میشه همون صوم الدهر یعنی روزه کل سال.
و یه نقلی کردند از آیت الله مصباح(حفظه الله) که ایشونمیگفتن مومن خوبه در مستحبات و مکروهات و انتخابشون هم خوش سلیقه باشه؛ مثلا وقتی هم نون خالی مکروهه و هم نون و پنیر، خب نون و پنیر رو بخور دیگه!

*****
تبریک میگم آقا مجتبی(مهدیار) رو به آقا مهدی حسینی!

*****
ما فعلا تهران ساکن شدیم. انشاالله به حکم "افضل الهجره ان تهجر ماکره الله" بشه افضل الهجره.

گویا فعلا هم خبری نیست از درس دانشگاه تا 3،4 ماه دیگه.

*****
به حکم "یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ" حرفی نیست، که ایه 3 سوره صف خیلی خوفه!

-----------------------

پی نوشت:

متشکر از توجهتون، ولی بحثها و تبادل نظراتی که با "یه دوست" دارید رو برا بنده نذارید. البته بنده دوست هستم، ولی نه "یه دوست". قربان شما!


* یک لینک:

فرهنگستان علوم اسلامی قم: 
نقد کتاب "جریان‌شناسی فکری ایران معاصر" دکتر خسروپناه و دعوت به مناظره
چندی پیش، پژوهشی در معرفی و دسته‌بندی جریان‌های فکری معاصر منتشر شد. حجت‌الاسلام دکتر عبدالحسین خسروپناه در کتابی با عنوان "جریان‌شناسی فکری ایران معاصر" این جریان‌شناسی را منتشر کرده و به‌تازگی تلخیص ناقصی از آن به متن آموزشی دانشگاهی تبدیل شده که در طرح ضیافت اندیشه در دانشگاه های سراسر کشور نیز ارائه شد.
در واکنش به انتشار این متن، دفتر فرهنگستان علوم اسلامی قم که تحت مدیریت حجت‌الاسلام والمسلمین سید مهدی میرباقری اداره می‌شود،‌ نقدی با نظارت وی آماده کرده و به‌طور اختصاصی در اختیار رجانیوز قرار داده است.

اگر این "اللّهم عجّل لولیّک الفرج" نبود چه میگفتیم؟!

یا علی

 

14/6/89

سه شنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۳، ۰۶:۲۳ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم
و بذکر مولانا صاحب الامر و العصر عج

متن زیر، پاسخی است که پس از راهنمایی خواستن از یکی از بزرگان عصر حاضر از ایشان دریافت کردم:

سلام علیکم و رحمة الله

توصیه ما این است که کارهایی را که می‌دانید مطلوب خداست و باید انجام داد یادداشت کنید و بر اساس آنها برنامه روزانه‌ای تنظیم نمایید، به گونه‌ای که شکی در صحت آن‌ نداشته باشید و تصمیم بگیرید که این برنامه را دقیقاً اجرا کنید و در مرحله دوم مواردی را که در باره آن‌ها شک دارید با بهترین اشخاصی که می‌شناسید در میان بگذارید و هر کدام از آنها را که مطمئن شدید به لیست معلوماتتان اضافه کنید. ما بر اساس روایات فراوانی که از اهل‌بیت(ع) رسیده، مطمئن هستیم که اگر کسی به آنچه می‌داند عمل کند، خدا او را به چیزهایی که نمی‌داند آگاه می‌سازد. « مَنْ عَمِلَ بِمَا یَعْلَمُ وَرَّثَهُ اللَّهُ عِلْمَ مَا لَمْ یَعْلَمْ »( بحارالأنوار، ج 40، ص 128، باب 93.) 
در پایان تأکید می‌کنیم دعا و توسل و معاشرت با صالحان و پرهیز از اهل گناه و مطالعه کتاب‌های مفید را فراموش نکنید.

از خداوند تعالی توفیق شما را در شناخت اسلام و عمل به وظایف خواستاریم.

یا علی


بسم الله الرحمن الرحیم
و بذکر مولانا صاحب الأمر و العصر عج

نظر مقام معظم رهبری در باره نمونه سلوک عملی اسلامی و تضاد سنت و مدرنیته
در دیدار با اعضای بسیج هیئت علمی دانشگاهها

 "من خودم میدیدم شلیک آر.پى.جى را که نیروهاى ما بلد نبودند، به آنها تعلیم میداد؛ چون آر.پى.جى جزو سلاحهاى سازمانى ما نبود؛ نه داشتیم، نه بلد بودیم. او در لبنان یاد گرفته بود و به همان لهجه‌ى عربى آر.بى.جى هم میگفت؛ ماها میگفتیم آر.پى.جى، او میگفت آر.بى.جى. او از آنجا بلد بود؛ یک مقدار هم از یک راه‌هائى گیر آورده بود؛ تعلیم میداد که اینجورى آر.پى.جى را بایستى شلیک کنید. یعنى در میدان عملیات و در میدان عمل یک مرد عملى به طور کامل. حالا ببینید دانشمند فیزیک پلاسماىِ در درجه‌ى عالى، در کنار شخصیت یک گروهبانِ تعلیم دهنده‌ى عملیات نظامى، آن هم با آن احساسات رقیق، آن هم با آن ایمان قوى و با آن سرسختى، چه ترکیبى میشود. دانشمند بسیجى این است؛ استاد بسیجى یک چنین نمونه‌اى است. این نمونه‌ى کاملش است که ما از نزدیک مشاهده کردیم. در وجود یک چنین آدمى، دیگر تضاد بین سنت و مدرنیته حرف مفت است؛ تضاد بین ایمان و علم خنده‌آور است. این تضادهاى قلابى و تضادهاى دروغین - که به عنوان نظریه مطرح میشود و عده‌اى براى اینکه امتداد عملى آن برایشان مهم است دنبال میکنند - اینها دیگر در وجود یک همچنین آدمى بى‌معنا است. هم علم هست، هم ایمان؛ هم سنت هست، هم تجدد؛ هم نظر هست، هم عمل؛ هم عشق هست، هم عقل. اینکه گفتند:

با عقل آب عشق به یک جو نمی‌رود
 
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم‌

 نه، او آب و آتش را با هم داشت. آن عقل معنوىِ ایمانى، با عشق هیچ منافاتى ندارد؛ بلکه خود پشتیبان آن عشق مقدس و پاکیزه است."

التماس دعا
یا علی


بسم الله الرحمن الرحیم

و بذکر مولانا صاحب الأمر و العصر عج


نسبت رضایت والدین و برنامه های رشد

نگاهی به نکته ای در حیات آیت الله العظمی بهجت قدس سره الشریف


این ماجرا را چند بار دیگر هم شنیده بودم، ولی دقت نکرده بودم.

1- شخصی به پدر آیت الله بهجت می گوید که پسرت گرفتار تصوّف شده.
2- پدر ایشان در نامه ای به ایشان که آن وقت در نجف بودند، ایشان را از انجام غیر واجبات نهی می کنند.
3- ایشان با استاد خود، آیت الله قاضی طباطبایی مشورت کرده، و تا هنگام حیات پدر، فقط واجبات را انجام می دهند.

پدر احتمالاً با تصوری که تا حدی اشتباه است به پسر توصیه ای میکند، در حالی که ما خود نیز در بسیاری موارد به خوبی می دانیم که  تصور پدر و مادرمان از برنامه مان تا حد زیادی درست است.
پدر توصیه ای می کند که احتمالا متفاوت با برنامه ریزی آیت الله بهجت برای رشدش است، و شاید حتی ضعیفتر از برنامه ای که ایشان برای خود دارد باشد؛ اما از آنجا که پدر امر به خلاف حق، یعنی باطل، نکرده و امر به واجبات کرده، مشمول تبصره ای که در اطاعت از پدر و مادر وجود دارد نمی شود و نمی توان خلاف امر پدر و مادر انجام داد.
نتیجه می شود آیت الله العظمی بهجت قدس سره الشریف!

اللّهم عجّل لولیّک الفرج

التماس دعا
یا علی


استاد مجتبی تهرانی: عجب و ادلال

سه شنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۳، ۰۵:۵۱ ب.ظ


بسم الله الرحمن الرحیم
و بذکر مولانا صاحب الأمر و العصر عج



پای درس اخلاق آیت الله مجتبی تهرانی:

عُجب و ادلال


تکبّر در جاییست که بحث مقایسه با فرد دیگر در میان است؛ اما در عُجب، مقایسه با فرد دیگری در میان نیست. گرفتار عُجب، نسبت به خودش یا عملش (حال چه عملش درست باشد و چه اشتباه باشد) بدون در نظر گرفتن منبع اصلی عمل، یعنی حضرت باری تعالی –جلَّ جلاله- تکیه می کند، و بدون آنکه بیم زوال آن خصوصیت را داشته باشد، از خود و عملش راضی و خوشحال باشد.

این در حالیست که خیلی از اعمال ما به علت نیت ناخالص ما در آن دنیا به حساب نمی آیند و اصلا اگر این هم نباشد عملی که ما انجام داده ایم با سرمایه ایست که که خداوند به ما داده و ما چیزی از خود نداریم.

البته اینکه مؤمن از عمل نیک خویش خرسند باشد بد نیست و در روایات متعدد به آن اشاره شده، مثل روایت از امام صادق(ع) در اصول کافی که می فرماید: کسی که مسرور کند عمل نیکش او را و ناراحت کند عمل زشتش او را مؤمن است. اما  نکته آن است که نباید عمل فرد، تکیه گاه او شود.

امام صادق ع در کافی: مَِن دَخَلَهُ العُجب هَلَکَ.

اما ادلال، حالتی از عُجب است با خصوصیتی اضافه، که آن هم این است که پای طرف دیگری هم به میان می آید؛ مثلا در حق فردی عمل خیری کرده ای و در مقابل انتظار داری، حال چه انتظار تشکر داشته باشی، چه منت بگذاری، چه انتظار جبران داشته باشی. در واقع چون به عملت تکیه کرده ای خود را حتی از خدا هم ممکن است طلبکار بدانی. وقتی که تکیه گاه فقط عمل باشد، فرد خود را از خدا هم طلبکار میبیند، که این از نگاه مکاتب الهی نوعی بیماری روانی است.
در روایت از امام باقر(ع) یا امام صادق(ع) است که 2 فرد وارد مسجد شدند در حالی که یکی عابد بود و دیگری فاسق و این دو خارج شدند درحالی که عابد، گنهکار بود و فاسق، صدیق؛ از آن جهت که عابد با حالت ادلال بر عبادتش وارد مسجد شد و به عبادتهایش تکیه داشت و فکرش حول عمل عبادت خودش، بدون توجه به منبع عمل یعنی باری تعالی، بود؛ و فکر فاسق حول گناهان خویش و پشیمانی از آنها و طلب مغفرت از خداوند.
پس ایراد در خرسندی از انجام عمل خیر نیست، بلکه ایراد آنجایی خواهد بود که در این خرسندی، یاد منبع که از طریق شکر باری تعالی است، بجا آورده نشود (البته در حدّ وسع)؛ و آنجاییست که گناهان، و ضعف و نقصها فراموش شده و بیم از دست دادن لیاقت تکرار عمل نباشد، و عملاً اظهار نیاز به خداوند کمتر شود. 


اللّهم عَجِّل لِولیّکَ الفرج

التماس دعا
یا علی


نسبت یک جلسه تالاری در دانشگاه، و حریت فکر

سه شنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۳، ۰۵:۵۰ ب.ظ


بسم الله الرحمن الرحیم
و بذکر مولانا صاحب الامر و العصر عج


درباره جلسه تالاری مناظره سید عباس نبوی و صادق زیباکلام که در اردیبهشت ماه در دانشگاه صنعتی اصفهان برگزار شد، و جایگاه و تاثیر آن در آزادی افکار و اندیشه ها.

•    حقیقت آن است که در این سالها، تعداد دفعات حضورِ بیش از سی دقیقه ام در جلسات تالاری، چیزی در حد انگشتان دو دست است؛ هرچنددرصدی از این مساله به کوتاهی خودم بر میگردد، اما...

•    علت اینکه چندان میلی به تالار ندارم، همان عمده مخاطبان هستند که در بند آخر نشریه ی وقایع اتفاقیه بعد از جلسه مناظره (نشریه شماره 8)  به آنها اشاره شد. هرچند عمده مخاطبان را آنجا کسانی معرفی کرده بود که به دنبال حقیقتند و "عده" های دیگری که  قبلش به آنها اشاره کرده بود را اقلیت معرفی کرد. اما من می گویم: مشکل همان عمده مخاطبیست که اگر حقیقتاً تفکر و یافتن چراغ حقیقت برایش دغدغه اصلی بود، نمی گذاشت آن "عده" های دیگر که به دنبال چیزهایی غیر از اینند و دغدغه اصلیشان از جلسات تالاری چیز دیگریست، مانع او شوند. مساله این است که اکثریت جزو همان "عده"های دیگری هستند.

•    نتیجه، میشود جلساتی که در آخرشان کسی که دغدغه اندیشه دارد، یعنی اقلیت ونه اکثریت، می گوید که جلسه چیزی نداشت، و وقتش تلف شده.

•    البته باید در نظر بگیرید که وقتی برای چنین مخاطبی، دو طرف مناظره اینگونه انتخاب می شوند، نتیجه چندان دور از ذهن نخواهد بود!

•    وقتی دغدغه های اکثریت سطحی میشود، اندیشیدن، حتی اندیشه درباره مسائلی که برای فرد بزرگترین چالشها و پرسشها را بوجود آورده، میرود در درجه دو.

•    در فضایی که غفلت حاکم باشد، طبیعتاً نتیجه چنین میشود. حقاً در فضای اجتماع های دوستانه، حتی در بچه های اهل دغدغه، بحثهای عمیق چند درصد حرفها را شامل میشود؟!

•    نقل است که حضرت امام(ره) پس از سخنرانی بسیار شورانگیزی در میان طلاب در نجف، در حالی که همه به شور آمده بودند و آماده بودند که ایشان امر به کاری کنند و همگی شان با همه وجود آن کار را انجام دهند، از منبر پایین آمدند. راوی می گوید ما که به شورآمده بودیم و منتظر بودیم، تعجب کردیم که ایشان حرف را تمام کردند. رفتیم سراغشان و پرسیدیم که چه کنیم؟ فرمودند بروید تولید مثل کنید. تولید مثل فکری و ایمانی. 

•    ما باید خود را تقویت کنیم، و حلقه های فکر و اندیشه را، چه در دانشگاه و چه در هر جای دیگر، گسترش دهیم. تکثیر این حلقه ها، همراه با ارتباط با اقشار مختلف می شود همان "تولید مثل" و با رشد خودت می شود حرکت به سمت تربیت و تولید بهتر. باید فضا شود فضای اندیشه. 

•    البته بُعد مهمتر، اخلاق است، که دانش به تنهایی رشد معرفت را حاصل نمیدهد، و فضای بی اخلاق در بحثها، به ما خیلی ضربه زده  ، چه رسد به اخلاق در اعمال و رفتارمان.

•    دوستی شاکی بود از جلسه تالاری نقد فیلمی که بسیج با حضور مهندس "اروند ملّا" برگزارکرد، که جمعیت خیلی کم بود و آبروریزی و ... البته من هم شاکی هستم که چرا فضاسازی خوبی برای چنین جلساتی انجام نمیشود تا مخاطب بیشتری بیابد، ولی فهمیده ام که در این دانشگاه(صنعتی اصفهان و امثالهم)، در جلسه تالاری که تالار را پر کند، چندان انتظار بحث عمیق نباید داشت. امثال آقای "اروند ملّا" که از بچه های قدیم همین دانشگاه بودند و از اعضای گروه اشراق، که نمونه خیلی خوبیست از چنین حلقه هایی، با عده ای قلیل شروع کردند و پیش رفتند و همچنین جلساتی برگزار کردند و خود را در دانشگاه تکثیر کردند و الآن نیز در سطح گسترده تر ی مشغولند. و مگر حلقه کیان معروف در ابتدای امر چند نفر بودند؟!

•    و البته همه اینها به معنی  نفی جلسات تالاری پر جمعیت نیست، چرا که ما باید آنها را برای مخاطب معروف به عام حفظ کنیم، و سعی کنیم با تقویت منطق و حرف منطقی در چنین جلساتی، غالب را از احساس، به منطق تغییر دهیم، و از آن سمت هم به آزادی اندیشه ها نزدیک شویم؛ ولی این زمان بر است، و انتظار زیادی هم نباید داشت.

•    و البته مطالب نشریاتی مثل نشریه وقایع اتفاقیه که بعد از جلسه مربوطه منتشر شد هم در جهت بیدار کردن اندیشه ها موثر هستند. نشریاتی که با زبانی نرم، موتور دانشجو را حال بیاورند. جدّاً منتظر ادامه چنین نشریاتی و نیز چنین برنامه هایی، همراه با اصلاح و تقویت آنها هستم.

•    راه بلندی در پیش است، و فرصت اندک و به قول مولا امیرالمومنین(ع) چون ابرِ گذران.

•    
وَقَالَ ارْکَبُواْ فِیهَا بِسْمِ اللّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَّحِیمٌ (سوره مبارکه هود - آیه 41)

•    اللهم عجّل  لولیّک الفرج

ملتمس دعا
یا علی

15/2/1389

محکومیت یک تمدن

سه شنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۳، ۰۵:۴۳ ب.ظ

«بسم الله الرحمن الرحیم»

 

متن زیر از نوشته های مقام معظم رهبری در سال 49 می‌باشد.

 طبعا فضای ترسیم شده در این نوشتار مربوط به همان دوران می‌باشد

 و اعتقاد نداریم که با فضای این زمان کاملا هم خوانی دارد

 ولی در نوشته زیر نکات در خور تأملی وجود دارد که نه تنها برای این زمان

 که برای هر زمان دیگری نیز مفید جلوه می کند

 

آشنایان نه غریبست که دلسوز منند  ..........  چون من از خویش برفتم، دل بیگانه بسوخت

این حاصل سرگذشت ماست

 سرگذشت عبرت آموز و غم انگیز مردمى که چون از خود برفتند و خویشتن خویش را فراموش کردند و دست تطاول به میراث گرانبهاى خود گشودند و اندوخته قرنها را ابلهانه نثار مقدم تمدن عیار غرب کردند و به جاى تمدن و فرهنگ غنى و اصیل و ریشه دار خود، به بازمانده پرداخته هاى دیگران دل خوش ساختند ... بیگانگان را نیز دل برایشان بسوخت، چه رسد آشنایان را.

 تردید نکنیم که بلاى بزرگ قرن، براى ما، ملت، اسلام، بلاى «خودباختگی» است، خود باختگى و هضم شخصیت در برابر غول «تمدن غرب.» بلاهاى بزرگ طبیعت؛ طوفانهاى سهمناک، زلزله هاى خانمان برانداز، وباها و طاعونها و بسى بزرگتر و هول انگیزتر از اینها در برابر بلاى خودباختگى و «خود فراموشی» پدیده هائى حقیر و کم اهمیت اند. زیرا که در آن همه، اجتماع، بخشى از پیکر خود را از دست مى دهد و در این، روح و هستى و کیان خود را ...

 اگر چه دیر زمانى پیش از آنکه دستور لزوم «فرنگى مآب شدن از همه جهت» از زبان یکى از فریفتگان تمدن صادرشود، زمینه گسترش فرهنگ به وسیله طرفداران آن فراهم گشته بود که بازار مصرف و «فضاى حیاتی!» مى‌جستند و با واسطگى عاملان شکمباره و جاه طلب آنها فراهم آمده بود، و صلابت و استحکام «روحیه اسلامی»- که آخرین جلوه اش در ماجراى فتواى میرزاى شیرازی، چنگ و دندان بحرامیان غرب نموده بود - از بین رفته و جاى خود را به «حس پذیرش» بى قید و شرط داده بود؛ ولیکن این «مغزشوئی» درازمدت و پرحوصله آن روز بى پرده گشت که در چشم انداز زندگى این محکومین، همه چیز رنگ مغرب گرفت، اصالتها همه افول کرد و تصنع و تقلید از همه سو جایگزین آن شد. حربه «سنت شکنی» به جمعى بینواى بى خبر - که خود نیز مست و مسموم از شراب زهرآگین دشمن «کمین گرفته» بودند - سپرده شد و آنان که همچون به خواب رفته امواج «هیپنوتیزم»، بدون اراده و خواست واقعى خویش و به میل آن نقابداران هدایت مى شدند، به جان همه چیز و همه کس افتادند و چه جنایت عظیمى که انجام شد و چه کشتار هولناکى که در محدوده معنویت ها و ارزشهاى اخلاقى و اندیشه هاى بلند و جهانساز و ایده هاى انسانى و شریف به وقوع پیوست و چه اصالتها که محو گشت و جاى خود را به تصنع داد و خلاصه چه ثروت هنگفتى از فرهنگ و اخلاق که بر باد رفت و به جاى آن اراجیفى - که جز «تقلیدى بودن» بهانه اى نداشت - روئید .. و شگفت آنکه این همه در کمتر از نیم قرن به وقوع پیوست.. و همیشه ویران کردن آسانتر از ساختن است.

ملتى که دهها قرن پیشینه تاریخى و نزدیک هزار سال اولویت علمى و مدنى داشت، خود را بى کس و بى چیز و تهیدست یافت و سراسیمه به دریوزگى بیگانه رفت، آن هم نه در یوزگى گوهر علم - که روزى دره التاج مدنیت خود او بود - بلکه به دریوزگى لقمه نانى که شکمى سیر کند یا پس مانده سفره عشرتى که ساعتى را بى خبرتر و غافلتر از آنچه بود، بگذراند و دست آخر، در یوزگى مشتى فرمول و اصطلاح بى محتوا و میان تهی. که بیش از آنچه بهره به کسان مى توانست داد، به کار کبر و ناز صاحبانش و گویائى عجز و فقر ما و قدرت و غناى دیگران، مى توانست آمد! و چنین شد که اکنون هر چه مى‌نگریم چشمگیرتر از جلوه‌هاى مدنیت غرب در آفاق جامعه خود چیزى نمى‌یابیم. از صنعت تا هنر و از فلسفه تا ادبیات و از سیستم اجتماعى تا رویه‌ى زندگى و تا .. آرایش و لباس، همه چیز - به تفاوت - رنگى از بیگانه مى نماید، بعضى کمتر و برخى بیشتر.. گویى این، آن ملت نیست که قرنها بر مسند نشینى علم و فلسفه و هنر مى نواخت و هنوز هم با این ادبار و ورشکستگی، دنیا نام رجال نامى و دانشمندان بزرگش را از یاد نبرده است.

درد آور آنکه این خواب آلوده دورانها، اگر هم گاه یک لحظه دیده از این خواب مرگ بر گشود و نگاهى حسرت بار و نه برانگیزاننده - به گذشته خود افکند در این گذشته، افتخارآمیزترین و پرشکوه ترین دیدگاهها را به نظر نیاورد و فراز قله هاى شرف و انسانیت را - که یادش بخیر - ندیده گرفت و آنسوى این اوجگاه را که خود از آن چندان خبر و اثرى هم نداشت، در هاله ئى از پندار و خرافه، به آرایش بهشت برین مجسم کرد. پیشینه فخرآفرین خود را جز در ویرانه هاى قصر فرعون و ضحاک طلب نکرد «و افسانه اى فراموش شده» دیرینه را بر حقایق و واقعیتهاى تاریخ ترجیح داد و رمانهاى قهرمانى را بر درسهاى آموزنده علم و ادب و فرهنگ و معرفت برگزید و منشور آزادگى و عز و شرف را که سیزده قرن در دست او و از آن او بود بیگانه شمرد و بدان نظرى بى‌تفاوت افکند و احیانا از آن روى بگردانید. و گزافه نیست اگر بگوئیم این نیز خود جزئى است از معجون جادوئى که دیو استعمار در این بخش از جهان با آن تغذیه مى کند و ادامه حیات مى‌دهد .. و بر این مدعا چه حجتى از این برتر که تماشاى آن منظره خیالی، حتى یک لحظه غرور و استقلال و «خود نگری» را در او بر نینگیخت و البته - اگرچه براى کوته مدتى - او را سرگرم و مشغول داشت .. یعنى حالتى در اثر با خواب یکسان!

 بزرگترین خسارات این خود فراموشى و بیگانه گرائى آن بود که انبوه فراهم آورده هاى دیگران، حجابى شد در برابر آنچه براى این ملت از آب و هوا ضرورتر است؛ در برابر آنچه این ملت یک روز زندگى خود را از او باز یافته و در سایه آن به جهانى پرتو زندگى افکنده و اینک با فراموش کردن و کنار گذاردن آن، جسمى بیجان و پیکرى ناتوان شده است، در برابر مکتبى که «واضع» آن «خدا»ست، خداى انسان آفرین و از نیازهاى او و ترکیب وجودى او آگاه .. در برابر نظامى تجربت شده و آزموده و امتحان داده و از این امتحان موفق و سربلند به در آمده .. در برابر اسلام .. مکتب توحید و انسانیت.

 غول «تمدن غرب» که اکنون در برابر ما قد برافراشته، یک «واقعیت» است، واقعیتى است که هر لحظه بر حجم آن مى افزاید و بخش دیگرى از فضاى تنفس انسانها را اشغال مى کند. فرآورده هاى این تمدن که بى گمان همه محکوم یک حکم نیستند؛ هر روز و هر ساعت رو به توسعه اند. بشر امروزى که به اضطرار، قالب پولادین این تمدن را بر خود تحمیل کرده، هر لحظه بیش از پیش خود را محتاج آن حس مى کند، قلمرو این تمدن که تا چندى پیش فقط صحنه این کره خاکى بود؛ امروز، اوج آسمانها و سیارات دور دست را نیز دربرگرفته است، ماه و زهره و مریخ که روزگارى جز در رصدخانه هاى منجمان یا سروده هاى شاعران و یا در افسانه ها و اساطیر خدایان، طرحى از خود نمى‌نمودند - آن هم طرحى وهم آمیز و خیال انگیز اکنون ذلیل و زبون تمدن بشرى و بازیچه دست ماشین مخلوق و فراهم آمده اویند. آری، این تمدن، واقعیتى است .آن هم واقعیتى هر لحظه رو به رشد و تورم، و به هیچ وجه نمى توان آن را نادیده یا حقیر و غیرقابل اعتنا تلقى کرد.لیک با اینهمه، این تمدن بدین شکل کنونى اگرچه ساخته دست انسان است، در خور انسان نیست، فرزندى است که از خون مادر تغذیه مى کند و در مسیر خود به سوى رشد و کمال، قدم بر بناگوش و سینه آفریننده خویش مى کوبد و افزایش خود را با کاستى او تامین مى کند... تاکنون چنین بوده و چنین رفته است.

 آری، آنچه این واقعیت را - واقعیت تمدن صنعتى را - تحمل ناپذیر ساخته، واقعیت دیگرى است و آن ناسازگارى این تمدن است با «انسان.» تمدن بشرى که باید براى انسان و در راه ترقى و کمال او به کار افتد، پیوسته در اضمحلال انسان کوشیده و از «سرور موجودات زمین» برده اى فرمانبردار و یا - به قول نویسنده دانشمند این کتاب - ماشینى یا چهار پائى ساخته است .. و این است سند محکومیت این تمدن. ادعا نامه هوشمندان و آگاه دلان بشر بر ضد این تمدن در همین یک جمله خلاصه مى شود. نه کسى با صنعت مخالف است و نه با شعورى از تسهیل امور زندگى رو گردان. آنان که در لباس مذهب از غم راهیابى بشر به کره ماه ، خودسوزى مى کنند و همچنین آنان که با ماسک غمخواران بین‌المللى ملتهاى ضعیف، کشورهاى در حال توسعه را از رو کردن به صنعت بر حذر مى دارند، یا احمقند و یا مزدور. خیر، صنعت شریف است و پیشرفت دانش و معرفت، ستوده. و هر گامى در راه تکامل علم و تکینک قابل ستایش و شکر فراوان .. ولى انسان و صفات ویژه انسانی، غایتى است که این همه باید براى او و در راه کمال و رفاه او به کار افتد. صنعتى که «انسان» را بکوبد، دانشى که براى اوج گرفتن، پا بر سر آدمى بگذارد، علم و تکنیکى که براى رسیدن به سرزمین هاى ناگشوده، خصال ویژه آدمى را در زیر چرخ و پرگردونه اش خرد کند، شریف نیست و خبیث است، دوست نیست و دشمن است، خادم نیست و خائن است، گرد آوردنى نیست و هر چه زودتر و فورى تر دور ریختنى است. این است سخن ما و سخن هر انسان‌دوست واقع بین و آگاه. و طرفه آنکه خود این تمدن نیز اکنون مى رود که به این حقیقت واقف گردد!

 آری، تمدن پرهیاهوى غرب که با یک نعره مستانه دنیا را مرعوب خود ساخت و پرچم اقتدار خود را بر قلل جهان بر افراشت، امروز پس از گذشتن از مرحله غرور جوانی، کم کم به عیوب خود واقف مى گردد و خلاء هاى عمیق و تضادهاى بزرگ را در وجود خویشتن در مى یابد؛ خانه زادان این تمدن پس از تجربه اى بالنسبه طولانى تازه احساس مى کنند که به بهاى تکنیک پیشرفته و «سرعت» و «سهولت» که برچسب هاى مشخص این تمدنند، انسانیت خود را و سنت هاى انسانى را فراموش کرده اند .. و آنگاه وحشت این باخت سنگین ، گزنده ترمى شود که در سوغات فکرى رقباى سیاسى و اجتماعى نیز آنچه بتواند این از دست رفته را بازگرداند؛ مشاهده نمى‌کنند .. و این است که مى‌بینیم دیوانه وار و نسنجیده در به در به دنبال وسیله تسکین بخشى مى‌‌روند. اگر شد با کوفتن در بتخانه‌هاى هندوئیزم و جینیزم و مسلک یوگا و هر مسلک عرفان مآب دیگر و اگر نه با مسخره بازیهائى از قبیل هیپى‌گرى و غیره و دست آخر با آویختن به دام «مارى جوانا» و «ال.اس.دی» و هروئین...

 دریافت این واقعیت براى آنان که خود را متعهد مى دانند، با احساس مسئولیتى سنگین ، دشوار ، طولانى ولى مقدس ، تضمین شده و با عاقبت ، همراه است. مسئولیت شناخت انسان و ویژگیهاى او، شناخت تمدن صنعتى و مشکلات و نابسامانیهاى آن، پیدا کردن راه حلى که از پیچ و خم هاى شرایط موجود، بشریت را به نقطه شروع زندگى در خور و سعادتمندانه اش رهبرى کند و بالاخره، اراده و همتى پولادین که او را در این راه به پیش براند و مشکلات عظیم کنونى را در نظرش قابل عبور سازد.

ساعات روزانه مومن

سه شنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۳، ۰۵:۴۲ ب.ظ

بسم الله الرّحمن الرّحیم
و بذکر مولانا صاحب الامر و العصر عج

ساعات روزانه مؤمن

برگرفته از جزوه سخنرانی استاد حجت الاسلام غنوی پیرامون بحث «ساعات روزانه مؤمن»؛ نامه چهاردهم از مجموعه «نامه اشتیاق»، کاری از کمیته فرهنگی مؤسسه جهادی

در زندگی هر شبانه روز ما چرخه ای از کارها وجود دارد که ما در آن حرکت میکنیم و تقریبا تکرار میشود. ابتدا باید فضای زندگی واقعی خود را دید، و مروری داشت بر تقسیم ساعاتی که برای زندگی روزانه مان داریم. ریشه ایجاد کننده قالبهای کارهای روزانه مان، طبع و غریزه و محیط و تربیت و ضرورتها و اعتقادات ماست. وقتی با این دید به سراغ کلام نورانی اهل بیت -علیهم السلام- میرویم، میفهمیم که آن امامان حق بر چه چیزهای فراموش شده ای تأکید میکنند. ساعات زیر درست به اموری می پردازند که معمولاً برای اکثرشان ساعت جدایی نداریم. در نگاه اول ممکن است احساس کنیم که آنها را داریم، ولی با دقت بیشتر می فهمیم که کارهای ما صرفاً از روی عادت است و از عمق و دقت برخوردار نیست. این ساعات چکیده ای از روایات مورد اشاره در ادامه است: 1- نهج البلاغه، حکمت390؛ 2- روضه الواعظین و بصیره المتعظین، ج1، ص4؛    3- معانی الاخبار،ص334؛ 4- مجموعه ورام (تنبیه الخواطر)، ج2، ص23.

1- ساعَتٌ یُناجی فیها رَبَّهُ
ساعات معمول ما برایش، معمولاً بر طبق عادت است. البته باید همان را هم حفظ کرد. اما منظور، ساعت خلوت و زمزمه ی دل با خداست. وقتی نگاه رب و مربوبی شود، طوریکه همه حوادث و بالا و پایین بردنها دست اوست؛ و اینکه همه چیز، برای ایجاد تغییر در ماست. دیگر خود حوادث حاشیه می شوند و بی اهمیت. میشوند در جهت رشد ما که او گذاشته جلوی روی ما؛ و تکالیف خاص ما در برابر هر کدام آنها. با این نگاه، دیگر حرفها با خدا هم برایمان تکراری نمی شوند؛ تا آنجا که طبق روایات حتی نمک آش را هم از خدا باید خواست. هرچند در خلوت شکل بهتری می گیرد، ولی وقت خاصی هم لزوماً نمی خواهد:  هرگز  حضور حاضر غایب شنیده ای، من در میان جمع و دلم جای دیگر است.

2- ساعَتٌ یُحاسِبُ فیها نَفسَهُ
معمولاً نمی دانیم چه بنویسیم. نهایتش خاطره می نویسیم، و آخرش چند جمله عربی. امام رضا(ع): لَیسَ مِنّا مَن لَم یُحاسِب نَفسَهُ فی کُلِّ یَوم. ریشه اش، همان احساس کردن فضای رب و مربوبی است. وقتی این فضا را باور کنی، دغدغه هایت عوض میشود. محاسبه  امروز این نیست که چند صفحه کتاب خوانده ام یا چقدر کاغذ سیاه کرده ام یا چقدر پول به دست آورده ام؛ بلکه چه چیز تازه ای بدست آورده ام و چه تغییری در من رخ داده. مثل یافتن اینکه چه ضعفی دارم، و چه کرده ام برای حلّش، و ... بازی این دنیا هم هر لحظه ممکن است تمام شود. از نامهای قیامت «یوم الحسرت» است. حسرتهای آنروز را امروز باید خورد. از امیرالمومنین(ع) سوال شد که چگونه به این همه رسیدی و علی شدی؟ فرمودند «کنتُ بَوّاباً عَلَی بابِ قَلبی» من دربان در قلبم بودم. یعنی کنترل ورود و خروج با من بود و مراقب آن چیزهایی که بر من تأثیر میگذاشت بودم. کسی که با فاصله کم، دخل و خرج را دارد، و می داند چه آمد و رفت، کمتر ضرر میکند. در روایت است که خداوند تا هفت ساعت گناه و خطای انسان را نمی نویسد.

3-  ساعَتٌ یَأتِی أهلَ العِلمِ
تاکید شدید در روایات که اگر فقیه هم نیستید، همیشه در دین تفقه کنید، و همیشه حیات علمی در فضای دین را حفظ کنید. دو خصلت برای اهل علم مورد معاشرت در روایت: 1.یُبصِرونَهُ أمرَ دینِهِ : دائماً بینش تازه به ما بدهند، و نه فقط گرفتن اطلاعات. این مانع از جمود فکری هم هست. 2.یَنصِحونَهُ : هرچند خداوند رزق ما را در جاهای مختلف نهاده، اما حاضر شدن در این فضاها مانع از خشک شدن احساس و نیز چشم انسان است، و باعث ادامه یافتن حیات احساسی انسان.

4- ساعَتٌ یَتَفَکَّرُ فیما صَنَعَ اللهُ عَزَّ و جَلَّ إلَیهِ
مرور گذشته و نعمات الهی. ابتدای دعای عرفه امام حسین(ع)، حضرت از اینکه خدا از کجا شروع کرده و به اینجا رسانده گفتگو می کند، و نعمات را می شمارد. خود درک اینکه احصاء نعمات الهی کار ما نیست، مقام بالایی است. وقتی بفهمیم او به ما چقدر محبت کرده، رابطه مان با او تغییر می کند. 

5- ساعَتٌ یُفضی إلی إخوانِه الَّذینَ یَصدِفُنَهُ عَن عُیُوبِ نَفسِهِ
برادرانی که فقط برای گرمابه و گلستان نیستند. اگر با دوستی خیلی مهربان باشی، طاقت نمی آوری اگر او عیبی داشته باشد و به او نگویی. این برادران کم پیدا می شوند. ساعتی را به این برادران که هدایای دیگری هم برای ما دارند و کمکند که ضعف و مشکلاتمان را بشناسیم، اختصاص دهیم.

6- ساعَتٌ یَرُمُّ مَعاشَهُ
«لا یَشغَلُهُ شأنٌ عَن شأنٍ» : مؤمن کسیست که یک شأنش مانع از شأن دیگرش نمی شود. خیلی از ما وقتی به تعبیر خودمان مذهبی و با خدا میشویم، نظام زندگی مان از هم می گسلد. اینکه کار زندگی و امور خانوادگی ما لنگ است نشان از یک بعدی بودنمان است. البته لزوم ندارد که همه کارها را خودمان مستقیماً انجام دهیم؛ با مدیریت و با واسطه هم میشود.

7- ساعَتٌ یُخَلُو فیها بِحَظِّ نَفسِهِ مِنَ الحَلالِ
خود و لذتهایی که حلال و موجب زیبایی هستند. معمولاً در ذهن و برنامه مان ساعتی به آن اختصاص نمیدهیم و فقط در حدّ ضرورت کارهایی می کنیم؛  در حالی که عملاً قسمتی عمده از وقت ما را گرفته اند. در روایات داریم کسی که این یکی را رعایت نکند بقیه ساعات را هم نخواهد داشت. آدمهایی که در کارهای مختلف متفرّق و خسته شده اند، در این یکی تجدید قوا می کنند؛ دلها دوباره جمع و محکم می شود(استِجمامٌ لِلقُلُوبِ) و فراغتی هم برای قلب حاصل می شود(و تَفرِیغٌ لَها).

(فایل پی دی اف جزوه مربوطه را می توانید از قسمت محصولات سایت jahadi.ir دریافت کنید.)

اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج

التماس دعا
یا علی